غزل پندیات و اخلاقی
ای ز گل بهترمبادا کمتر ازخارت کنند پایمالت کرده و بیرون ز گلزارت کنند زرد بودن ازخزان تا چند، چندی سبز شو تا که از فیض بهاران، نخل پربارت کنند درمیان نور و ظلمت ازچه حیران مانده ای حیف باشد روز باشی و شب تارت کنند طلعت غیبی که نادیدی، همانا دیدنی است پای تا سرچشم شو تا محودیدارت کنند انـبـیـا و مـرسلیـن از اولیـن تا آخـرین چشم بگشا،آمدند از خواب بیدارت کنند قلب مردم را مکن آزرده از نیش زبــان بیم دارم همنشین با عقرب و مارت کنند میکند رضوان گریبان چاک ومیخواند تو را ای بهشتی رو! مبـادا داخل نارت کنند فکر عقبا باش، در بازار دنیا سود نیست وای اگر سرگرم این آشفته بازارت کنند گرچه درخاک زمینی از ملک بالاتری همّتی تا هـمـنشین با آل اطـهارت کنند میثم از دامان مولا دست هرگز بر مدار گر هزاران بار وقف چوبۀ دارت کنند |